نفاق هر چند که یک اصطلاح قرآنی در ارتباط با جریان اعتقادی موثر در حوزه اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی است؛ اما در حوزه رفتارهای شخصی و تحلیل شخصیت افراد نیز موثر است. گاه سخن از منافق اعتقادی است که کافری خود را مسلمان معرفی می کند تا ازحضور خود در جامعه اسلامی بهره برد؛ ولی گاه مراد از منافق این منافق اعتقادی و کافر نیست، بلکه یک مومنی است که بر خلاف اعتقاد خویش رفتار می کند.
به سخن دیگر، افرادی در جامعه اسلامی از مسلمانان هستند که کفر اعتقادی ندارند، ولی دارای تضاد شخصیتی هستند و آن را چیزی را که می گویند اعتقاد ندارند و انسان های دوچهره ای هستند که نمی توان به گفتارشان اعتماد کرد و برای آن حسابی باز کرد.
دو رویی از مسلمان جایز نیست، ولی شخصیت سست بنیاد این افراد موجب می شود تا گرفتار نفاق رفتاری شوند. این افراد را باید با آموزش و پرورش تغییر داد و کاری کرد تا رفتارشان با گفتارشان موافق شود و به آن چه می گویند اعتقاد داشته و در عمل نیز بر اساس آن رفتار کنند.
البته کسانی هستند که ما نمی توانیم در آنان تاثیر مثبت و سازنده ای داشته باشیم و از سویی دیگر ناچاریم با آنان تعامل و ارتباط اجتماعی و اقتصادی داشته باشیم. از آن جایی که مردم را به سادگی نمی توان شناخت نمی دانیم با این افراد چگونه تعامل کنیم یعنی نمی دانیم که به این ها اعتماد کنیم یا نه؟ آیا به قول و قرار ایشان اعتماد کنیم یا نه؟
از سویی اسلام به ما آموخته است که باید نسبت به دیگران حسن الظن داشته باشیم و از سوء الظن پرهیز کنیم. هم چنین به ما فرمان داده تا اصالت صحت را در کارها و افعال آنان اجرا کنیم و بگوییم کاری که انجام می دهند بر اساس شرع و عقل و عرف است و هرگز خلاف نمی کنند و قصد فساد نداشته و عمل فاسدی را انجام نمی دهند و اگر قول و قرار گذاشته اند حتما متعهد به آن بوده و به عهد خود وفا می کنند.
البته به ما هم چنین آموخته اند که در کارها به کسی که نمی شناسیم اعتماد نکنیم و اگر بخواهیم با فردی تعامل و ارتباط داشته باشیم باید او را بیازماییم ؛ یعنی همان طوری که اگر می خواهیم مال یتیم را به او بدهیم باید او را تربیت کرده و با آزمون های گوناگون هم تجربه او را بیافزایم و هم میزان توانایی او را دریابیم و به او مسئولیت اجتماعی و اقتصادی دهیم (نساء، آیه 5) هم چنین از ما خواسته شده تا با آزمون ها و امتحان از میزان تعهد و تخصص او آگاه شویم تا به شخصی امین و متعهد و متخصص کار را واگذار کنیم و با او تعامل داشته باشیم. این امری که فطرت و عقل عقلایی آن را اثبات و شریعت اسلامی آن را امضا و تایید می کند. پس باید با هر کسی که تعامل و ارتباط داریم و می خواهیم در بلند مدت به عنوان دوست و هم نشین و همکار و مانند آنها با او ارتباط کاری و فکری داشته باشیم، باید او را بیازماییم و بشناسیم.
اما پرسش اساسی این است که چگونه می توانیم دیگران را بشناسیم و تعاملات و ارتباطات خود را بر اساس آن دانش و شناخت سامان دهیم؟ بسیاری از مردم بازیگری می کنند و در تعاملات اجتماعی طوری دیگر عمل می کنند نه آن طوری که فکر می کنند و اعتقاد دارند؛ زیرا می خواهند هم خودشان را خوب نشان دهند و هم دیگران را نیازارند و خودشان را به سادگی لو ندهند. در این موارد چه کنیم؟
خداوند در آیه 30 سوره محمد (ص) بیان می کند که یکی از راه شناخت افراد لحن کلام و گفتار آن است؛ زیرا تن صدای افراد و اضطراب و تشویش در کلام و لرزش صدا و یا استحکام و سستی تن و صوت از یک سو و استقامت و استحکام کلمات و واژه ها و جملات افراد را لو می دهد و می توان از راه این لحن گفتار شناختی نسبت به درستی قول و مطابقت و عدم مطابقت آن با اعتقاد شخص را به دست آورد. اصولا دروغگو پریشان گو با صوت و لحن سست و لرزان سخن می گوید مگر این که از پیش تمرین کرده و آمادگی داشته باشد. وقتی با پرسش های ناگهانی مواجه می شود که انتظارش را نداشته خودش را لو می دهد.
البته در آیات و روایات راه های دیگری برای شناخت افراد و شخصیت متعادل یا نامتعادل، منافقانه و غیر منافقانه بیان شده است. از جمله پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) می فرماید: ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَهُوَ مُنَافِق : ْ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا اؤْتُمِنَ خَان نشان منافق سه چیز است : 1 - سخن به دروغ بگوید ؛ 2 - از وعده تخلف کند ؛ 3 - در امانت خیانت نماید.(تحف العقول ص 316)
پس می توان از سه راه افراد را شناخت و بر اساس آن اعتماد و عدم اعتماد کرد؛ یعنی اگر مدتی را با شخصی بگذارنید می توانید با آزمون هایی او را بشناسید و به خودتان اجازه دهید تا چه اندازه با او نزدیک یا دور باشید. انسان ها حتی اگر بازیگر خوبی باشند، پس از مدتی به ویژه در موارد بحرانی و حساس زندگی خودشان را نشان می دهند. از آن جایی که مهم ترین اصول زندگی انسان در ارتباط اجتماعی صداقت، وفا و امانت است، اگر کسی این سه گانه را در زندگی مراعات کرد، باید او را مصداقی از انسان های دارای شخصیت متعادل و فطرت سالم دانست که بر تقوای فطری است و سلامت خودش را از دست نداده است. پس می توان به چنین اشخاصی اعتماد کرد و تعامل و ارتباط داشت؛ اما اگر یکی از این سه اصل اساسی در اخلاق فطری در شخص وجود نداشته باشد، باید در چنین شخصی شک کنید و اعتمادی به او نداشته باشید.
باید یاد آور شد که این سه گانه در طرف اعتماد باید فراهم باشد، زیرا این جمع مجموعی است که فقدان یکی به معنای فقدان اصل عدم اعتماد است؛ به سخن دیگر، اگر کسی هرسه گانه را داشه باشد آن موقع است که نسبت به شخصیت متعادل او اعتماد خواهیم کرد و گرنه با فقدان یکی از آن ها ، اعتماد نیز سلب می شود. پس نباید گفت : چون فقط دروغگو است، می توان به وفا و امانت داری او شک نکرد؛ زیرا کسی که صداقت ندارد و راستگو نیست نمی توان در وفا و امانت داری او شک نکرد؛ بلکه باید شک و تردید در آن دو داشت حتی اگر کسانی بگویند او اهل وفا وامانت داری است.
به هر حال، کسی که این سه گانه را داشته باشد، قابل اعتماد است وگرنه با فقدان یکی از این سه فضلیت اخلاقی باید اعتمادی به او نداشت.